به گزارش خبرگزاری حوزه، استاد شهید مطهری در یکی از سخنرانی های خود به موضوع «اخلاق انسانی» پرداختند که تقدیم شما فرهیختگان می شود.
بسم الله الرحمن الرحیم؛ «إنَّ أعظَمَ الناسِ قَدْراً الذی لا یَرَی الدنیا لِنَفْسِهِ خَطر»؛ والاترین انسانها از نظر منزلت، کسی است که برای دنیا ارزشی قائل نیست.
یعنی کسی که دنیا را در مقایسه با شأن و جایگاه خود بیمقدار میداند؛ کسی که خویشتن را برتر از جهانِ مادی میشمارد.
چنین نگاهی، ثبات درونی و آرامش نفس را به دنبال دارد و نشاندهندهی ارج نهادن به حقیقت انسان است.
در همین راستا، از امام (علیهالسلام) دربارهی این مسئله پرسیده شد که: «مَن أعظم الناسِ خَطَراً؟» یعنی چه کسی از همه باارزشتر و والامقامتر است؟
حضرت در پاسخ فرمودند: «مَن لم یَرَ للدنیا قَدْراً»؛ آنکه برای دنیا ارزشی قائل نیست. واژهی «خطر» در اینجا بهمعنای «اهمیت» است؛ یعنی شخصی که دنیا را در نظر خود کمارزش میبیند، در حقیقت، خود را از آن برتر میداند.
در سیر و سلوک عرفانی، یکی از صفاتی که مورد تمجید قرار گرفته و همواره به آن توصیه شده است، شکستن خویش و گذشت از نفس است؛ حتی در فرهنگهایی دیده شده که برخی افراد برای تضعیف نفس، دست به گدایی میزدند؛ نه از سر نیاز مالی، بلکه برای فروتنسازی خود، برای تحقیر ظاهری خویش در برابر مردم.
بهعبارتی، گدایی را بهمثابه تمرینی برای بریدن از تعلقات نفسانی و خُرد کردن غرور تلقی میکردند.
اما در اخلاق اسلامی، گداییکردن و اظهار نیاز پیش مردم، نهتنها توصیه نمیشود، بلکه عملی ناپسند و مذموم بهشمار میآید.
در منابع دینی چنین آمده است: «طَلَبُ الحوائجِ إلی الناس مذَلَّةُ الحیاةِ و مَذهَبُ الحیاءِ و مَسْخَةُ الوَقار»؛ یعنی درخواست حاجت از مردم، مایهی خواری در زندگی، سلب شرم و از بینبرندهی وقار است.
بدین معنا که انسان نباید برای برآوردن نیازهای خود، به خواری و ذلت روی آورد، چراکه این کار وقار و عزت نفس او را زائل میکند.
انسان باید در نگاه مردم از شخصیتی همراه با متانت برخوردار باشد و این متانت را حفظ کند.
* عزت نفس، نه در گرو دنیا؛ نه در دام نیاز به خلق
کسی که از مردم چیزی میطلبد، چه مادی و چه معنوی، ناخواسته خود را در موضع ضعف و فرودستی قرار میدهد. این همه، نشانهای از نوعی سبک زندگی و مشی اخلاقی است که در متون دینی نیز بسیار بر آن تأکید شده است.
در کلامی از امام صادق (علیهالسلام) آمده است که نباید در طلب معیشت، افراط یا تفریط کرد؛ نه آنگونه حریص و آزمند باش که شأن انسانی را زیر سؤال ببری، و نه آنچنان بیتفاوت که نیازهای ضروری زندگی را نادیده بگیری. حضرت میفرمایند: «کُنْ فی طَلَبِ المَعاشِ بَینَ الطّرفَین»؛ حدّ اعتدال را نگاهدار.
باز در ادامه توصیه میشود که: «وَ اجعل نفسَک مَنزلةَ مَنصِفٍ فی الأمُور»؛ خود را در جایگاه انسانی منصف و میانهرو قرار بده؛ نه در جایگاه ضعیفانِ ذلیل و نه در جایگاه افراد متکبر.
تو باید برای زندگیات تلاشی مبتنی بر عزت و کرامت به خرج دهی؛ نیروی خود را بهکار بگیر تا نزد دیگران خوار و پست نشوی، چراکه اگر انسان برای زندگی خویش تلاش نکند، در نگاه دیگران بیارزش و بیاعتبار جلوه خواهد کرد.
در کلامی معروف از حضرت علی (علیهالسلام) در وصیت به امام حسن (علیهالسلام) آمده است: «أکْرِم نفسَکَ عن کلّ دنیّةٍ»؛ نفس خود را از هر پستی گرامی بدار.
یعنی شأن خود را از آلودهکردن به امور ناپسند، بالاتر بدان. حضرت در ادامه میفرمایند: «فإنّک لن تَعدِلَها بما تُبذِلُ من نفسِکَ»؛ اگر چیزی از مال یا مقام از دست برود، قابل جبران است، اما اگر بخشی از حیثیت و عزت نفس از میان برود، دیگر قابل بازگرداندن نیست.
این، نهایت تأکید بر کرامت انسانی است.
در ادامه این وصیت آمده است: «و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حُرّاً»؛ بندۀ هیچکس مباش، که خداوند تو را آزاد آفریده است.
این سخن، تبلور دقیق اندیشهی توحیدی در اخلاق اسلامی است؛ انسانی که در بند خواستهها و افراد دیگر باشد، در واقع از آزادی وجودی خویش چشمپوشی کرده و اسیر غیر شده است.
همهی این بیانات در جهت تثبیت یک منش خاص انسانی است؛ منشِ آزادمنشانه، عزتمندانه، و متکی بر کرامت ذاتی انسان. در این مسیر، نه غرور مذموم مدنظر است و نه تذلّل نکوهیده.
سخن بر سر آن است که انسان نهتنها نباید خویش را خفیف و پست سازد، بلکه باید نفس خود را عزیز بدارد و از اسارت در برابر غیر، چه مادی و چه معنوی، دوری گزیند.
* ارزش انسان، به اندازهٔ همت و کرامتِ درونیِ اوست
در عبارتی دیگر از حضرت علی (علیهالسلام) آمده است: «قَدرُ الرِّجالِ علی قَدْرِ هِمَمِهِم»؛ ارزش انسانها بهاندازهی همت آنان است.
هر اندازه که انسان در اهداف خود بلندهمتتر باشد، جایگاه او نیز والاتر خواهد بود. سپس میفرمایند: «و صِدْقُ الرِّجالِ علی قَدْرِ مُروءَتِهِم»؛ صداقت مردان به میزان مردانگی و غیرت آنهاست.
یعنی دروغگفتن، از سر ضعف و بیهمتی است و راستگویی، نشانهی عزت و شجاعت درونی است.
انسانی که در خود احساس عزت و توانمندی دارد، نیازی به دروغگفتن نمیبیند؛ اما کسی که در درون خود احساس ضعف میکند، برای فرار از مسئولیتها یا نجات موقت، به دروغ پناه میبرد.
و در کلامی از امام صادق (علیهالسلام) آمده است: «لا تَکن فَظّاً غَلیظاً فَیَکرَهَ الناسُ قُربَک، و لا تَکن ذَلیلاً یَحتَقِرُک الناس»؛ آنچنان خشن مباش که مردم از نزدیکی به تو بگریزند، و آنقدر پست و ذلیل نباش که مورد تحقیر دیگران قرار گیری.
این توصیه، میانروی در تعاملات اجتماعی را توصیه میکند؛ تواضع و ادب در برابر مردم، بهگونهای که دوستداشتنی و دلپذیر باشی، نه آنقدر که موجب تنفر دیگران شود و نه آنقدر که زمینهی تحقیر تو فراهم گردد.
در اخلاق اسلامی، تواضع بهمعنای دلنشینی و محبوبیت اجتماعی است، نه فرومایگی و خواری. انسان باید بهگونهای رفتار کند که دیگران خواهان همنشینی با او باشند، نه آنکه از او بگریزند یا او را بیارزش ببینند.
اکنون ممکن است این پرسش مطرح شود که:
آیا این تأکید بر عزت نفس و پاسداری از منزلت انسانی، با این اصل اخلاقی که میگوید اساس اخلاق بر نفی «خودی» و شکستن آن است، ناسازگار نیست؟
پاسخ آن است که چنین تعارضی وجود ندارد؛ زیرا انسان در حقیقت، دارای دو نوع «خودی» است؛ دو نوع شخصیت در وجود او نهفته است: یکی شخصیت حقیر، فرومایه و حیوانی است و دیگری شخصیت متعالی، انسانی و کریمانه.
شخصیت حیوانی، سطحیترین جنبه وجود انسان است؛ شخصیتی که چیزی جز ارضای تمایلات ابتدایی مانند خور و خواب و غریزه را نمیفهمد.
در این سطح از وجود، علم نیز صرفاً در خدمت تأمین معیشت و پول قرار میگیرد و فراتر از آن معنایی ندارد. اما در کنار آن، انسان دارای شخصیتی است که حقیقت او را تشکیل میدهد؛ شخصیتی انسانی که با عزت، کرامت، شرافت و آگاهی پیوند دارد.
آنجاست که انسان احساس میکند عزتش از آنِ خدا و پیامبر و مؤمنان است: «و لله العزّة و لرسوله و للمؤمنین». این عزت، درونی است و از همین مرتبه متعالی وجود نشأت میگیرد.
بنابراین، میان این دو نگاه، تضادی نیست. انسان موظف است در برابر جنبههای پست وجودش ایستادگی کند، نه آنکه اصل شخصیت انسانی خود را درهم بشکند.
شکستن «خودی» در اخلاق، مربوط به همان خودِ حیوانی و فرومایه است که باید از آن عبور کرد، نه آن شخصیت والایی که خاستگاه عزت نفس و کرامت است.
* فروتنی در برابر مردم، صلابت در برابر پستی
در این زمینه، گاه آنچه در برابر انسان قرار دارد، دیگراناند؛ یعنی انسانهای دیگر. در این حالت، معنا ندارد که برای حفظ عزت نفس، از آنان فاصله بگیریم یا خود را بالاتر از ایشان بدانیم.
در اخلاق، توصیه شده است که انسان این فاصله را بشکند؛ یعنی دیگران را همچون خود بداند، برای آنها همان خیر را بخواهد که برای خود میطلبد و همان شر را برایشان ناپسند بدارد که برای خویش نمیپسندد.
اما پرسش مهمی مطرح است:
آیا همانطور که انسان باید حصار میان خود و دیگران را بشکند و در کنار آنان باشد، باید همهی حصارهای درونی را نیز در هم بریزد؟
آیا باید از شخصیت و عزت درونی نیز عبور کند؟
پاسخ این است که نه، آنجا دیگر باید حصار حفظ شود. در واقع، مرز میان انسان و اعمال پست و تحقیرآمیز نباید شکسته شود. اینجاست که انسان باید خویشتن را «مافوق» آن کارها بداند.
این مافوق بودن، نه به معنای خودبرتربینی نسبت به دیگران، بلکه به معنای بلند دانستن شأن خویش در برابر گناه و پستی است.
مثلاً، انسان باید چنین بیندیشد که: «من بزرگتر از آنم که برای منفعتی دروغ بگویم»، یا «من شریفتر از آنم که خیانت کنم».
اینجاست که فرمودند: «أکْرِم نفسَک عن کلّ دنیّة»؛ یعنی خودت را از هر پستی گرامی بدار.
در اینگونه موقعیتها، شأن و حرمت انسان نباید لگدمال شود. همانطور که اگر شما تابلوی نفیسی داشته باشید، آن را در جایی مناسب قرار میدهید تا دیده شود، ولی اجازه نمیدهید کودکان با آن بازی کنند و آن را خراب نمایند.
عزت نفس نیز چنین است؛ جایی هست که باید آن را در معرض دید گذاشت تا دیگران نیز عظمت آن را دریابند و ارج نهند، اما جایی هست که باید از آن محافظت کرد، مبادا آلوده گردد یا شکسته شود.
در برخی سنتهای اخلاقی مانند عرفان صوفیانه، این تفکیک دقیق میان عزت و فروتنی در همهی موارد رعایت نشده است.
انصاف آن است که بگوییم صوفیان در شکستن حصار میان خود و دیگران – در زمینه محبت، ایثار، و نوعدوستی – بسیار موفق بودهاند. در اینگونه مسائل، نقاشی زیبایی از تواضع و گذشت ترسیم کردهاند.
اما در نقطهی مقابل، گاه دیده میشود که این گروه در مواضعی که باید عزت و کرامت نفس را حفظ میکردند، راه تن دادن به ذلت و پستی را برگزیدهاند.
یعنی همانطور که در جای مناسب، «خودی» را شکستهاند، در جای نامناسب نیز آن را شکستهاند. و این خطاست. گاهی باید حصار میان انسان و دیگران شکسته شود، اما گاه باید حصار عزت و وقار، محکمتر و استوارتر گردد.
* غرور بازدارنده، نه تکبر فروبرنده
اینجاست که تفاوت میان «غرور مثبت» و «تکبر منفی» مشخص میشود. غروری که انسان را از اعمال زشت بازمیدارد، نیکوست؛ همان غروری که نمیگذارد انسان به گناه تن دهد، به دروغ آلوده شود، یا کرامت خود را بفروشد. این معنا از غرور، مانع از پستی است.
ابنسینا سخن نیکویی دارد که مضمونش چنین است: یکی از نشانههای انسان عارف آن است که به هر آنچه غیر خداست بیاعتنا میشود.
این بیاعتنایی با تواضعی که توصیه شده، منافاتی ندارد. آنجا که پای پرهیز از وابستگیهای دنیایی در میان است، بیاعتنایی نشانهی رشد است.
انسانی که به خدا نیازمند است، دیگر نیازی به دیگران نمیبیند. اینجاست که نهتنها به غیر متکبر نمیشود، بلکه دیگر خود را به هیچ نیروی غیر الهی وابسته نمیبیند.
از اصول بنیادین اخلاق اسلامی، بازیافتن شخصیت انسانی و مراقبت از آن است؛ حفظ عزت در برابر کارهای پست، و پاسداری از حرمت نفس در مقابل ناملایمات و خفّتها.
گرچه در نگاه برخی مکاتب، شکستن خودی و گذشت از «من» بهعنوان اساس اخلاق معرفی شده، اما در اخلاق اسلامی این امر باید با تفکیک دقیق میان «خود حیوانی» و «خود انسانی» همراه باشد.
در حوزه اخلاق، باید بررسی کرد که چه حس و حالتی باید درون انسان شکل گیرد تا رفتاری نیکو از او سر بزند.
اخلاق تنها در بیان قواعد و نتایج خلاصه نمیشود، بلکه هدف آن، پرورش حالتی روحی در انسان است که منشأ عمل گردد.
درست است که برخی میگویند اساس اخلاق در آن است که انسان برای دیگران مفید باشد، اما باید دید چه نوع تربیت روحی انسان را به این مرحله میرساند.
صرف گفتن اینکه «برای دیگران مفید باش»، کفایت نمیکند. برای آنکه انسان چنین باشد، باید از خودخواهی عبور کند؛ باید خود را به مرتبهای برساند که دیگران را همچون خود ببیند.
این مقصد را میپذیریم، اما مسیر تربیتی آن باید دقیق بررسی شود. یعنی باید دید که در باطن و عمق روح انسان، کدام نقطه را باید هدف گرفت تا چنین نتیجهای حاصل شود.
باید توجه کرد که آیا همهی اخلاق، ناظر به مفید بودن برای دیگران است؟
یا آنکه بخشی از اخلاق ناظر به مفید بودن برای خود نیز هست؟
بیتردید هر دو وجه در اخلاق اسلامی معتبر است. انسان باید هم برای دیگران سودمند باشد و هم برای خویشتن. این دو نهتنها در تعارض نیستند، بلکه مکمل یکدیگرند.
در این زمینه، من خود، از گذشته اصطلاحی را بهکار میبردم: «اخلاق حقوقی» و «اخلاق وجودی».
در اخلاق حقوقی، انسان باید حقوق دیگران را رعایت کند و خود را در تعامل با جامعه تعریف نماید؛ اما در اخلاق وجودی، سخن از رشد درونی و شخصیت فردی است. این هر دو ساحت، اخلاقاند؛ و هر یک جایگاه خود را دارند.
برای دانلود صوت اینجا را کلیک کنید










نظر شما